داستان اسارت بدون یک شلیک47
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان

قهر از خدمت! 2

سال 63، 22سالگی ام را پشت سر گذاشته بودم و بدنبال فعالیت های پنهان و آشکاری که می کردم مورد توجه و اعتماد دوستان قرار گرفتم وگاهی به حل اختلاف و مشاجرات بین برخی از آنها می پرداختم. کلاس های قرآن و عربی و ترجمه روزنامه هم در برنامه کاریم بود. مطالعه قرآن و نهج البلاغه ای که با ترجمه و توضیح همراه بود قسمت اعظم وقتمان را در بر می گرفت. در خصوص نهج البلاغه از برادر حسین ایمانی فر(مانده) درس می گرفتم، ایشان انسانی منظم و مقید بود و برای تمام ساعات روزش برنامه داشت و بندرت خارج از زمان تعیین شده کاری انجام می داد. بسیار صبور و مهربان بود. با ایشان مراودات فراوانی داشتیم. در خصوص شعر و ادبیات و عرفان مرتبط با آن بیشتر با برادر جاسم غریبی همدم بودم و بعدها ماجد عبدالکریم از اسرای غیر نظامی و لبنانی که در قم مشغول دروس حوزوی بود، به جمع ما اضافه شد و در ادامه با او شعر عربی کار می کردیم و وقتی فرصتی دست می داد به آموزش زبان فرانسه می پرداختیم.ماجد سال 63-62 همراه چند نفر از اسرایی که در زندان های مخفی عراق اسیر بودند، از جمله دکتر پاکنژاد برادر شهید پاکنژاد که در حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بشهادت رسید و دکتر خالقی و دکتر عظیمی و چند اسیر شخصی که به آنها "مدنی" می گفتند، به اردوگاه ما آورده شدند.

ما در فعالیت های فرهنگی خود چنان غرق بودیم که گذر زمان را حس نمی کردیم. شاید فقط حضور صلیب سرخ ما را دوباره به فضای خانواده و دوستان می برد و وقتی می رفت دو باره پس از مدتی همان فعالیت ها و حس اسارت تا بیست سال زنده می شد. (براساس فرموده حضرت امام که اگر این جنگ بیست سال طول بکشد ما ایستاده ایم.)

مدتی بود به من نوعی خستگی دست داد، خستگی از وجود کشمکش های بیهوده که موجب اتلاف وقت و هدر رفتن انرژی می شد و خود در حل آن ناتوان می دیدم. از روی گله و شکایت گفتم من دیگر کاری به کار شما ندارم و در جای خود مشغول کارهای شخصی خودم شدم. شاید هنوز هفته ایی از این ماجرا نگذشته بود که اعلام شد بدنبال آزادسازی یک طرفه اسرای عراقی از سوی ایران، عراق نیز اعلام کرد بزودی عده ای از اسرای ایرانی را آزاد خواهد کرد. این خبر بسرعت در اردوگاه پیچید و هر کس از دیدگاه خودش آنرا تحلیل و تفسیر می کرد. عده معتقد بودند این نیز از حیله های عراقی ها می باشد که قصد دارند با این کار روحیه مقاومت اسرا را درهم بشکنند و برخی برخلاف آن باور داشتند که این بار حتما تبادل عده ای از اسرا صورت خواهد گرفت. بالاخره با حضور گروهی از افسران عراقی، شایعه آزادسازی تعدادی از اسرا بحقیقت نزدیک شد. افسران عراقی به آسایشگاه ها رفته و از پیر مرد ها، جانبازان قطع نخاعی و قطع عضو و بیماران صعب العلاج ثبت نام بعمل آوردند که از آسایشگاه 19 بنده، حسین خرده فروش و حیدر بساوند در آن لیست قرار گرفتیم و هر یک دوستان به ما تبریک و شاد باش می گفتند. ولی ما این موضوع را جدی نگرفتیم و زیاد به آن بهایی ندادیم. مدتی گذشت تا اینکه روزی هیئت از صلیب سرخ آمدند تا مقدمات رفتن ثبت نام شدگان را فراهم کنند، در آن ایام بود که باورمان شد ما رفتنی هستیم. در اتاق انتهای قاطع نشستند و از تک تک ثبت نام شدگان دوباره ثبت نام کردند و مشخصات همه ثبت کردند. از جمله پرسش های آنها این بود که آیا مایلید به کشورتان برگردید یا به هر کشوری که بخواهید پناهنده شوید و ما تمام امکانات را برای پناهندگی شما فراهم می کنیم و البته جواب آن برای آنها روشن بود و هر یک از دوستان که با این سوال برخورد می کرد گویی به او می گویند تمام ارزش هایی را که بخاطر آن جنگیدی و شهید و جانباز و اسیر دادی رها کن و ذلیلانه به پناه دشمنان خودت برو، مات و مبهوت از طرح این پرسش که این چه سؤالی است! البته می خواهیم که به وطن خودمان برگردیم، پاسخ می دادند.

حسین ایمانی فر(مانده)

ادامه دارد...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 873
بازدید کل : 20865
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه